آسمان مدیون زهراست

آسمان مدیون زهراست

بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا قرارگاه دل است. به نیابت از شهیدان غلامرضا آویش ،سید رضا و سید محسن قریشی
خاک پای مادر مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
صل الله علیک ایتها الشهیده...
********

بایگانی

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرباز امام زمان» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم



همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی***چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

خیلی ها در انتظار معشوقی ندیده روزگار می گذرانند، بی تاب می شوند و حاضرند هر سختی را به جان بخرند، عاشق شدن راحت است، اما عاشق ماندن کار هر کسی نیست. تا حالا رفتارهایت را بر مدار معشوق تنظیم  می کردی و مختصات می گرفتی یا بر اساس دل خودت؟؟؟ چه کسانی مدعی عشق اند و لاف عشق می زنند...که اگر عشق باشد، بهانه ای در کار نیست و هر مشکل  و سختی آسان است.

شیرین مجلس، به مجلس بیا و تامل کن... !

 

 

 

 

مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

عابس بن ابی شبیب شاکری رضوان الله علیه

اگر بی قرار یاری بدان یار، یاری...

امام حسین(ع) فرمود: «یا ابا شوذب ما فی نفسک؛ ای پدر شوذب، چه در دل داری؟ عرض کرد آمده ام در راه تو بجنگم، آنگاه نزدیک حسین رفت و عرض کرد: «یا ابا عبداللّه اما واللّه ما اعسی علی وجه الارض قریب و لا بعیدٌ اعزّ و لا احبّ الی منک و لو قدرت علی ان ارفع عنک الضیّم او القتل بشی ءٍ اعزّ علیّ من نفسی و دمی لفعلت؛ ای ابا عبداللّه بخدا سوگند بر روی زمین نزدیک و دور (خویشاوند و غیر آن) وجود ندارد که عزیزتر و محبوبتر از شما در نزد من باشد

(تو محبوبترین انسان هستی نزد من) و اگر می توانستم بلا و مرگ را با چیزی بهتر از جان و خونم از تو دور می کردم، این کار را انجام می دادم (و اکنون جان را از تو دریغ نمی کنم) و سرانجام جان خود را فدای حسین نمود

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۲:۳۲
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

نشسته روبروی امام میگه آقا به کوفه نروید.

با آقا صحبت میکنه سوال می پرسه،جواب هم می شنوه، اما همراه امام نمیشه...

حتی جواب امام هم ...

قصه خود ماست، قال الصادق، قال الباقر و...فقط شنیدن و عمل نکردن.


 آقا حج رو رها کردند و سمت کوفه ...........گوش کن نوای کاروان می آید!



http://arbaeen.net/wp-content/uploads/2014/01/56.jpg




روز دوشنبه، چهاردهم ذیحجّه امام حسین علیه السلام وارد «ذات عرق» شدند و با مردی از قبیله بنی اسد به نام بشر بن غالب ملاقات نمود و از اوضاع مردم کوفه پرسید. او در جواب گفت: «دلها با شما و شمشیرها با بنی امیه.» امام فرمود: «راست گفتی ای برادر اسدی.»

بشر از امام درباره این آیه پرسید: «یوْمَ نَدْعُوا کلُّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ»؛(آیه 71 اسرا)روزی که هر کس با امامش خوانده می شود.» حضرت فرمود: «هُمْ اِمامانِ اِمامٌ هُدی دَعا اِلی هُدی وَاِمامٌ ضَلالَةٌ دَعا اِلی ضَلالَةٍ فَهُدی مَنْ اَجابَهُ اِلَی الْجَنَّةِ وَمَنْ اَجابَهُ اِلَی الضَّلالَةِ دَخَلَ النَّار؛ دو دسته امام وجود دارد: امام هدایت که [مردم را ]به هدایت می خواند و امام گمراهی که به ضلالت دعوت می کند. کسی که امام هدایت را پیروی کند، به بهشت می رود و کسی که امام ضلالت را پیروی کند، داخل در جهنّم خواهد شد.» بشر با امام همراه نشد. بعدها او را دیدند که بر سر قبر امام حسین علیه السلام گریه می کند و از اینکه او را یاری نکرده است، پشیمان است.

۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۳ ، ۱۹:۵۱
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

خادم ارباب

جَون بنِ حُوَی رضی الله عنه


پلان اول: امروز کسی تو را نمی شناسد.

- این همان غلام سیاه است؟ جون بن حوّی؟!

- نه ، تو..تو اشتباه می کنی! جون که این قدر سفید نبود. آن غلام سیاه...

- می خواهی داد بزنی و بگویی که سفیدرویی ات چیزی نیست جز برکت دعای مولا، اما پشیمان می شوی؛ گوشی که صدای هل من ناصر حسین علیه السلام را نشنیده، صدای تو را هم از بالای نیزه ها نخواهد شنید.

پلان دوم: غلامی سیاه و اهل نوبه بود. امیرالمؤمنین علیه السلام او را از فضل بن عباس بن عبدالمطلب به مبلغ ۱۵۰ دینار خریداری نمود، و به ابوذر هدیه کرد. وی تا هنگام تبعید ابوذر و نیز در تبعیدگاه (ربذه) در کنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال ۳۲ هجری جون به مدینه برگشت و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام و سپس در خدمت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و سرانجام در خدمت امام سجاد علیه السلام بود.

پلان سوم: او همراه امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا آمد و در زمره یاران آن حضرت قرار گرفت. چون درگیری لشگر عمر بن سعد با لشگر سیدالشهداء‌(ع) شروع شد، جون در مقابل حسین(ع) ایستاد و اجازه قتال خواست، امام فرمود: تو آزادی، پس خودت را گرفتار مکن.

 

جون به پاهای امام حسین‌(ع) افتاد و آنها را بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا! انصاف است من در روزگار صلح کاسه لیس شما باشم و در سختی شما را تنها بگذارم؟ درست است بدنم بدبو، جسمم پست و رنگم سیاه است عنایتی بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شریف و رنگم سفید شود، به خدا قسم از شما جدا نمی‌شوم تا این خون سیاه، با خونهای شما در آمیزد. پس حسین(ع) به او اذن داد او به میدان رفت در حالی که رجز می خواند و می‌گفت: فاجران چگونه خواهند دید شجاعت و شهامت فرد سیاهی را که همراه با شمشیر و تیر و کمان محکم از آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع می کند...

 

پلان چهارم: بار الها! رویش را سفید و بویش عطرآگین فرما

 امام علیه السلام در کنار او ایستاد و گفت: «خدایا صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمد صلی الله علیه و آله و سلم محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.» امام باقر علیه السلام از پدرش امام زین‌ العابدین علیه السلام نقل می ‏کند که پس از گذشت ده روز از شهادت جون، بدن او بوی مشک می‏ داد.  

 

پلان پنجم: مولای من!

من غلام سیاه دل و فقیر را به چند درهم می خری؟ آیا درهمی ارزش دارم؟ روی سیاه من شرمسار شماست طاقت بالا آوردن سرم را ندارم. شکسته ام!دست خالی ام. من هیچی ندارم. هرچی هست روسیاهی ...

آقا جان!مولای من! پسر فاطمه!

من هستم. مدیون زهرا، دل پر از غبار گناه سیاه و تاریک ... محضرتان نشسته ام دعایی فرمایید.


پلان آخر: قُل انَ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ العالمینَ. انعام/162

*التماس دعا!یازهرا

 

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۷
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم رب الحسین علیه السلام

برای ذکر مجلس ششم از دیگران مایه می گذاریم.

مجلس حبیب با پای دل بروید. بسم الله...

(اینجا)


پی نوشت: هفته دفاع مقدس گرامی باد.
رزق خواهران سربند "فداییان رهبر"  بود و برادران سربند " از نسل علی اکبریم"
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۷
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم


تائب صحراى کربلا

از یک تائب در صحراى کربلا برایتان نام ببرم و عرض آخر من باشد: یک توبه مقبول، یک توبه بسیاربسیار جدى در کربلا توبه حُرّ بن یزید ریاحى است. حر، مرد شجاع و نیرومندى است. اولین بار که عبیداللَّه زیاد مى‏خواهد هزار سوار براى مقابله با حسین بن على بفرستد، او را انتخاب مى‏کند. او به اهل بیت پیغمبر ظلم و ستم کرده است. گفتم وقتى که جنایت بزرگ شد، وجدان انسان (اگر وجدان نیمه زنده‏اى هم باشد) عکس العمل نشان مى‏ دهد. حالا ببینید عکس العمل نشان دادن مقامات عالى روح در مقابل مقامات دانى چگونه است؟ راوى مى‏ گوید حر بن یزید را در لشکر عمر سعد دیدم در حالى که مثل بید مى‏ لرزید. تعجب کردم. رفتم جلو، گفتم: حر! من تو را مرد بسیار شجاعى مى‏ دانستم و اگر از من مى‏ پرسیدند اشجع مردم کوفه کیست، من از تو نمى‏ گذشتم. تو چطور ترسیده‏ اى؟ لرزه به اندامت افتاده است. گفت: اشتباه مى‏ کنى، من از جنگ نمى‏ ترسم. از چه مى‏ ترسى؟ من خودم را در سر دوراهى بهشت و جهنم مى‏ بینم، خودم را میان بهشت و جهنم مخیّر مى‏ بینم، نمى‏ دانم چه کنم، این راه را بگیرم یا آن راه را؟ اما عاقبت، راه بهشت را گرفت. آرام آرام اسب خودش را کنار زد به طورى که کسى نفهمید که چه مقصود و هدفى دارد. همینکه رسید به نقطه‏اى که دیگر نمى‏توانستند جلویش را بگیرند، یکمرتبه به اسب خودش شلّاق زد، آمد به طرف خیمه حسین بن على. نوشته‏ اند سپر خودش را وارونه کرد به علامت اینکه من براى جنگ نیامده‏ ام، براى امان آمده‏ ام.

خودش را مى‏ رساند به آقا اباعبداللَّه، سلام عرض مى‏ کند. اولین جمله‏ اش این است:

«هَلْ تَرى‏ لى مِنْ تَوْبَةٍ؟»  آیا توبه این سگ عاصى قبول است؟ فرمود: بله، قبول است. کرم حسینى را ببینید! نفرمود آقا این چه توبه ‏اى است؟! حالا که ما را به این بدبختى نشانده‏ اى، آمده ‏اى توبه مى‏ کنى؟ ولى حسین این‏جور فکر نمى‏ کند.

حسین همواره دنبال هدایت مردم است. اگر بعد از آنکه تمام جوانانش هم کشته شدند، لشکریان عمر سعد توبه مى‏ کردند، مى‏گفت توبه همه‏ تان را قبول مى‏ کنم؛ به دلیل اینکه یزیدبن معاویه بعد از حادثه کربلا به على بن الحسین علیه السلام مى‏گوید: آیا اگر من توبه کنم قبول مى‏ شود؟ فرمود: بله، اگر تو واقعاً توبه کنى قبول مى‏ شود، ولى او توبه نکرد. حر به حسین علیه السلام گفت: آقا! اجازه بده من بروم به میدان، جان خودم را فداى شما کنم. فرمود: تو مهمان ما هستى، از اسب بیا پایین، چند لحظه‏ اى اینجا باش. عرض کرد: آقا! اگر اجازه بدهید من بروم بهتر است. این مرد خجالت مى‏ کشید، شرم داشت، چرا؟ چون با خودش زمزمه مى‏ کرد که خدایا من همان گنهکارى هستم که براى اولین بار دل اولیاى تو را لرزاندم، بچه‏ هاى پیغمبر تو را مرعوب کردم. چرا این مرد حاضر نشد در کنار حسین بن على بنشیند؟ چون اندیشید که درحالى که من اینجا نشسته‏ام، نکند یکى از بچه‏ هاى حسین بیاید و چشمش به من بیفتد و من غرق در شرمندگى و خجالت بشوم.

منبع: آزادی معنوی، استاد شهید مرتضی مطهری

 

یاحسین مرا هم می پذیری؟؟؟

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۴۲
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

اول نوشــــــــــــت: آشنا شوید با عبدالله بن عباس ( اینجا)

روی نگاه کردن در چشم های امام را نداشت، سر به زیر افکند و گفت: « مولای من! بر تو در این سفر بیم کشته شدن دارم. تو را به خدا سوگند می دهم که بمان و بپرهیز از اینکه کشته دیار طف شوی»

خودش بود، ابن عباس. همان که مدتی قبل، وقتی امام برایِ ابن عمر از گمراهی حاکمان گفته بود، محکم و مصمم فریاد زده بود:« فدایت شوم! به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست، اگر با این شمشیرم در حضور تو با دشمنان پیکار کنم تا از دستم فرو افتد، باز یک صدم از حق تو را ادا نکرده ام. اکنون من حاضرم، فرمان ده.» این همان ابن عباس است.

امام فرمود:« من به قتلگاه خود از تو داناترم و مرا تصمیمی جز جداشدن از دنیا نیست. »

ولی هر طور می توانست باید او را از رفتن منصرف  می کرد. یزید برایش نامه فرستاده بود که حسین بن علی را مجبور کن به ماندن و بیعت کردن.

خودش بود، ابن عباس. سردار سپاه مولایش علی در جنگ صفین و مفسر بزرگ قرآن که حالا مقابل امامش نشسته بود و او را برای نرفتن نصیحت می کرد:« اگر تصمیم حتمی داری که خارج شوی، پس به یمن برو که در آنجا دژ ها و دره های فراوان است و شیعیانی که تو را حمایت می کنند.»

خودش بود ابن عباس، از نزدیک ترین یاران حسن و حسین که برایشان رکاب می گرفت تا از اسب پیاده شوند و وقتی او را از این کار نهی می کردند می گفت: چه افتخاری بالاتر از این که در خدمت فرزندان رسول خدا باشم. خودش بود ابن عباس. (منبع ماهنامه راه قرآن)

...................................

من می گم خادم شما اهل بیتم، من ادعا می کنم اگه امام زمان بیایند در رکابشان می جنگم، من ادعا می کنم سرباز جنگ نرم هستم، من ادعا می کنم جانم را برای فرزندان علی علیه السلام می دهم. من من من....

ابن عباس هم می گفت، او مفسر قران هم بود، او سردار سپاه حضرت علی  علیه السلام در جنگ صفین بود، او پارکاب فرزندان علی علیهما السلام هم بود...او ابن عباس بود...

اما من بدترین غلام حقیر ......................... چی مدیون زهرا؟؟؟ حرفی هم دیگه داری؟؟؟


مواظب دعاهای عهد باشیم:

اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی عهداً و عقداً و بیعة...

                                                                                    

 

                                                                                      و کان الله سمیعا بصیرا

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۲۶
مدیون زهرا سلام الله علیها

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله...

هوالعشق

کاروان به حرکت در آمد:

«بسم الله الرحمن الرحیم، نامه ای است از حسین بن علی به بنی هاشم، اما بعد.

هرکس به من پیوست کشته خواهد شد و هر که باز ماند به فتح نائل خواهد آمد. والسلام»

باوضو، بسم الله...

کاروان حرکت کرد از مدینه به سمت مکه، خیلی همراه آقا آمدند خیلی ها هم در مدینه ماندند، عده ای کنار امام بودند، اما انگار نقشه دستشان نبود، کی می تواند بگوید حتی آن هایی که در مدینه ماندند از اسلام و از محبت خاندان پیغمبر نصیبی نداشتند؟ در دامان آل پیغمبر بزرگ شده بودند اما نقشه عوضی دستشان بود،  در سرزمین مکه آقا حج را روز عرفه رها کردند، خیلی ها ماندند حج را رها نکردند، ماندند و همراه امام نشدند تا در راه کوفه بازهم خیلی ها از امام جدا شدند تا شب عاشورا که فقط 72 تن ماندند و اینان 72 نفر حسرتی را بر دل عالم و آدم گذاشتند...

در این روزهای باقی مانده تا محرم الحرام امسال اگر عمری باقی باشد به شرط توفیق قصد دارم معرفی کنم آن هایی که با امام بودند، با امام ماندند و آن هایی که از قافله جاماندند...تا با همراهی شما زائرین آسمان بررسی کنیم راه ایشان را، تا بشناسیم قدری خودمان را نکند بگوییم العجل مولا و آماده نباشیم برای سربازی امام زمانمان تا اینکه خدای نکرده خدای نکرده هل من معین امام زمان در صحرای کربلای غیبت بی لبیک بماند.

 


از قافله جاماند...

عبد الله بن جعفر

همسر زینب کبرى و داماد على‏ علیه السلام و پسر جعفر طیار. وى، نخستین نوزاد مسلمان در حبشه بود. در ایامى که پدرش جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت کرده بود، در آن کشور به دنیا آمد. مادرش‏ «اسماء بنت عمیس‏» بود. اسماء، پس از شهادت جعفر طیار در جنگ‏ موته به همسرى ابوبکر سپس على بن ابى طالب درآمد. عبدالله بن جعفر، مورد عنایت ‏خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود، به ویژه که پدرش سردار بزرگ شهید جبهه اسلام به شمار مى‏آمد.

همچنین مورد علاقه امیرالمومنین بود و ارادتى شایان به امام حسن و امام حسین‏ علیهم السلام داشت. مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود.

عبدالله جعفر، از جمله کسانى بود که به سیدالشهدا نامه نوشت و از او خواست که از سفر به عراق منصرف شود. گرچه خود در کربلا حضور نداشت، اما دو پسرش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب‏ سلام الله علیها به کربلا فرستاد و این دو فرزند، در رکاب‏ سالار شهیدان روز عاشورا به شهادت رسیدند.

او از این که نتوانسته بود در واقعه کربلا شرکت کند تاسف مى‏خورد. پس از حادثه عاشورا و شهادت حسین بن على‏ علیه السلام وى در مدینه به سوگ نشست و مردم براى تسلیت گویى نزد او مى‏آمدند.

وى در سن‏ 90 سالگى، در سال 80 هجرى در مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. برخى‏هم درگذشت او را در شام و قبر وى را در «باب الصغیر» دمشق، کنار قبر بلال مى‏دانند.


ماندن در مدینه به چه قیمتی؟؟ گفتن چهار تا مساله؟ اسلام مجسم، قرآن ناطق، حسین فاطمه را تنها گذاشتن؟؟؟

همه چیز با حسین بودن معنا پیدا می کند...

با حسین بودن...

۲۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۱۱
مدیون زهرا سلام الله علیها

 

بسم رب المهدی ارواحنافداه

...ان موعدهم الصبح، الیس الصبح بقریب.81/هود


هر وقت جلسه پرسش و پاسخ مهدویت برگزار می شد محال بود صحبتی از علائم و شرایط ظهور نشود...برای خیلی ها سوال پیش می آمد و اینکه  تطبیق هایی در این مورد هم از طرف برخی ها صورت می گیرد که اصلا درست نیست. شاید زیاد شنیده باشید که موضوع تکفیری ها رو به سفیانی مربوط می دهند... در این پست فقط می خواهم قدری درباره موضوع شرایط ظهور حرفی بزنم. البته توجه داشته باشید که بحث شرایط با علائم متفاوت است.

 

۲۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۹
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم رب المهدی ارواحنافداه...

بیا عادتامون رو بشماریم...

عادت کردیم که بگیم منتظریم.  به نبودنت به نیومدنت به انتظارمون عادت کردیم...

عادت کردیم بعد از نمازامون دعای سلامتی بخونیم، بعد از صلواتامون و عجل فرجهم بگیم اینا خوبه اما ما عادت کردیم بهش...جشن میلاد می گیریم اما دلامون خالی از یاد مولاست...

بیاین به خودمون جواب بدیم ما منتظریم؟

اونقد ر در خودمون غرق شدیم که یادمون میره به خیلی چیزا فکر کنیم...

  هر که به من می رسد بوی قفس می دهد

 جز تو که پر می دهی تا بپرانی مرا

منتظر که باشی خودت رو وقف آقا می دونی...

منتظر حسابش از تموم عالم و آدم جداست.

منتظر که باشی دلت بیقراره دیدار میشه.

 منتظر که باشی غیرت پیدا می کنی

 به آقا و هر چی که به آقا مربوطه مثل نایبش...

 منتظر که باشی نمی تونی بی تفاوت بشینی...

ترک های دلم را امشب می شمارم...

دلم به هوای شهید عزیز علی خلیلی می نویسه: المُنتَظِرُ لأِمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللّه ِ

 

دلم به هوای مادر شهید بهروز صبوری میگه: پایان شب های بلند انتظار زیباست...

شهید بهروز صبوری

دلم می بارد به هوای سال های غیبت خودم...

دلم ....دلم ....دلم...

آقـــــــــــــــــــــــاجون تولدت مبارک...

دست خالی ام...

خیلی چیزا رو نمی شه نوشت...

فقط باران می آید.............................

((برا سلامتی و تعجیل در ظهور آقا صلوات))   

این پست درهم شد ببخشید شب نیمه شعبان حالم روبراه نیست...

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۷
مدیون زهرا سلام الله علیها