آسمان مدیون زهراست

آسمان مدیون زهراست

بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا قرارگاه دل است. به نیابت از شهیدان غلامرضا آویش ،سید رضا و سید محسن قریشی
خاک پای مادر مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
صل الله علیک ایتها الشهیده...
********

بایگانی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارباب عالم» ثبت شده است

به نام مهدی آفرین

دشوار بودن مأموریت یاران امام عصر (عج) نسبت به یاران امام حسین (ع) به سبب تشکیل حکومت توسط ایشان و لزوم پاک ماندن در دستگاه حکومتی

دریافت

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۱۱:۲۸
مدیون زهرا سلام الله علیها

*من الحبیب الی الغریب*

سال 61هجریست

صدای چکاچک شمشیر

آب نیست, عطش زخم های بسیار،

غم نبود عباس و علی اکبر و قاسم.

جهل و شقاوت مردم از یکسو

ونگرانی خیمه ها از سوی دیگر...

 

+ گفتی عاشق شدی و بیتاب من

+ گفتی تو لیلایم شو من مجنون ات

+ پس چرا تنهایم گذاشتی؟

هنوز هم صدایم به تو نرسیده!

از فرط گناه بیمار شدی....

+ نگرانتم عزیزمbroken heart

آمده ام برای پسرم مهدی،

مجنون ها را فرابخوانم...

حاضری به خاطر مهدی من

گناه نکنی؟

دوستدار تو

حسین بن علی

منبع کانال یاس فاطمی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۰۶
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز دنیا را ...!

با چشمان، او دیدم...!

دنیایی پر از بی کسی...!

اللهم عجل لولیک الفرج

 


مجلس پانزدهم ما هم باشد، قصه تنهایی های مرد عشق در کوفه از دنیاطلبی های برخی خواص

تاریخ مینویسد: مسجد کوفه مملو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند. چرا چنین شد؟ بنده که نگاه میکنم، میبینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضیشان در نهایت بدی عمل کردند. مثل چه کسی؟ مثل شریح قاضی. شریح قاضی که جزو بنی‌امیّه نبود! کسی بود که میفهمید حق با کیست. میفهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیله‌ی او اطراف قصر عبیدالله زیاد را به کنترل خود درآوردند.

ابن زیاد ترسید. آنها میگفتند: شما هانی را کشته‌اید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده. شریح دید هانی بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمیآیند مرا از این‌جا نجات دهند؟! مگر مرده‌اند؟! شریح قاضی گفت: میخواستم حرفهای هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن‌جا حضور داشت و جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد. اگر شریح به مردم میگفت که هانی زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیدالله قصد دارد او را بکشد، با توجّه به این‌که عبیدالله هنوز قدرت نگرفته بود، آنها میریختند و هانی را نجات میدادند. با نجات هانی هم قدرت پیدا میکردند، روحیه مییافتند، دارالاماره را محاصره میکردند، عبیدالله را میگرفتند؛ یا میکشتند و یا میفرستادند میرفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیه‌السّلام میشد و دیگر واقعه‌ی کربلا اتّفاق نمیافتاد! اگر واقعه‌ی کربلا اتّفاق نمیافتاد؛ یعنی امام حسین علیه‌السّلام به حکومت میرسید. حکومت حسینی، اگر شش ماه هم طول میکشید برای تاریخ، برکات زیادی داشت. گرچه، بیشتر هم ممکن بود طول بکشد.

یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات میدهد و گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه‌ی گمراهی میغلتاند.

ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است، شهادت حق ندادی؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده‌ی دنیا بر دین، همین است.

مقام معظم رهبری مدظله العالی: بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)


بیشتر بشناسید شریح  قاضی را (اینجا)

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۰
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم



همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی***چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

خیلی ها در انتظار معشوقی ندیده روزگار می گذرانند، بی تاب می شوند و حاضرند هر سختی را به جان بخرند، عاشق شدن راحت است، اما عاشق ماندن کار هر کسی نیست. تا حالا رفتارهایت را بر مدار معشوق تنظیم  می کردی و مختصات می گرفتی یا بر اساس دل خودت؟؟؟ چه کسانی مدعی عشق اند و لاف عشق می زنند...که اگر عشق باشد، بهانه ای در کار نیست و هر مشکل  و سختی آسان است.

شیرین مجلس، به مجلس بیا و تامل کن... !

 

 

 

 

مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

عابس بن ابی شبیب شاکری رضوان الله علیه

اگر بی قرار یاری بدان یار، یاری...

امام حسین(ع) فرمود: «یا ابا شوذب ما فی نفسک؛ ای پدر شوذب، چه در دل داری؟ عرض کرد آمده ام در راه تو بجنگم، آنگاه نزدیک حسین رفت و عرض کرد: «یا ابا عبداللّه اما واللّه ما اعسی علی وجه الارض قریب و لا بعیدٌ اعزّ و لا احبّ الی منک و لو قدرت علی ان ارفع عنک الضیّم او القتل بشی ءٍ اعزّ علیّ من نفسی و دمی لفعلت؛ ای ابا عبداللّه بخدا سوگند بر روی زمین نزدیک و دور (خویشاوند و غیر آن) وجود ندارد که عزیزتر و محبوبتر از شما در نزد من باشد

(تو محبوبترین انسان هستی نزد من) و اگر می توانستم بلا و مرگ را با چیزی بهتر از جان و خونم از تو دور می کردم، این کار را انجام می دادم (و اکنون جان را از تو دریغ نمی کنم) و سرانجام جان خود را فدای حسین نمود

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۲:۳۲
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

خادم ارباب

جَون بنِ حُوَی رضی الله عنه


پلان اول: امروز کسی تو را نمی شناسد.

- این همان غلام سیاه است؟ جون بن حوّی؟!

- نه ، تو..تو اشتباه می کنی! جون که این قدر سفید نبود. آن غلام سیاه...

- می خواهی داد بزنی و بگویی که سفیدرویی ات چیزی نیست جز برکت دعای مولا، اما پشیمان می شوی؛ گوشی که صدای هل من ناصر حسین علیه السلام را نشنیده، صدای تو را هم از بالای نیزه ها نخواهد شنید.

پلان دوم: غلامی سیاه و اهل نوبه بود. امیرالمؤمنین علیه السلام او را از فضل بن عباس بن عبدالمطلب به مبلغ ۱۵۰ دینار خریداری نمود، و به ابوذر هدیه کرد. وی تا هنگام تبعید ابوذر و نیز در تبعیدگاه (ربذه) در کنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال ۳۲ هجری جون به مدینه برگشت و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام و سپس در خدمت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و سرانجام در خدمت امام سجاد علیه السلام بود.

پلان سوم: او همراه امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا آمد و در زمره یاران آن حضرت قرار گرفت. چون درگیری لشگر عمر بن سعد با لشگر سیدالشهداء‌(ع) شروع شد، جون در مقابل حسین(ع) ایستاد و اجازه قتال خواست، امام فرمود: تو آزادی، پس خودت را گرفتار مکن.

 

جون به پاهای امام حسین‌(ع) افتاد و آنها را بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا! انصاف است من در روزگار صلح کاسه لیس شما باشم و در سختی شما را تنها بگذارم؟ درست است بدنم بدبو، جسمم پست و رنگم سیاه است عنایتی بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شریف و رنگم سفید شود، به خدا قسم از شما جدا نمی‌شوم تا این خون سیاه، با خونهای شما در آمیزد. پس حسین(ع) به او اذن داد او به میدان رفت در حالی که رجز می خواند و می‌گفت: فاجران چگونه خواهند دید شجاعت و شهامت فرد سیاهی را که همراه با شمشیر و تیر و کمان محکم از آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع می کند...

 

پلان چهارم: بار الها! رویش را سفید و بویش عطرآگین فرما

 امام علیه السلام در کنار او ایستاد و گفت: «خدایا صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمد صلی الله علیه و آله و سلم محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.» امام باقر علیه السلام از پدرش امام زین‌ العابدین علیه السلام نقل می ‏کند که پس از گذشت ده روز از شهادت جون، بدن او بوی مشک می‏ داد.  

 

پلان پنجم: مولای من!

من غلام سیاه دل و فقیر را به چند درهم می خری؟ آیا درهمی ارزش دارم؟ روی سیاه من شرمسار شماست طاقت بالا آوردن سرم را ندارم. شکسته ام!دست خالی ام. من هیچی ندارم. هرچی هست روسیاهی ...

آقا جان!مولای من! پسر فاطمه!

من هستم. مدیون زهرا، دل پر از غبار گناه سیاه و تاریک ... محضرتان نشسته ام دعایی فرمایید.


پلان آخر: قُل انَ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ العالمینَ. انعام/162

*التماس دعا!یازهرا

 

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۷
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم رب الحسین علیه السلام

برای ذکر مجلس ششم از دیگران مایه می گذاریم.

مجلس حبیب با پای دل بروید. بسم الله...

(اینجا)


پی نوشت: هفته دفاع مقدس گرامی باد.
رزق خواهران سربند "فداییان رهبر"  بود و برادران سربند " از نسل علی اکبریم"
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۷
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

صوت نوشت : (+)

15479518511721215898 390x390 کنارِ خویش نگه دار نوکر خود را

مجلس چهارم را پای منبر عشق می نشینیم

یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات میدهد و گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه‌ی گمراهی میغلتاند. ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است، شهادت حق ندادی؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده‌ی دنیا بر دین، همین است.

به داخل شهر کوفه برگردیم: وقتی که عبیداللَّه بن زیاد به رؤسای قبایل کوفه گفت بروید و مردم را از دور مسلم پراکنده کنید وگرنه پدرتان را در میآورم چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤسای قبایل که همه‌شان اموی نبودند و از شام نیامده بودند! بعضی از آنها جزو نویسندگان نامه به امام حسین علیه‌السّلام بودند. شَبَثْ بن ربْعی یکی از آنها بود که به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی عبیداللَّه گفت بروید مردم را از دور مسلم متفرّق کنید قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندن اهالی کوفه پرداخت!

چرا چنین کاری کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعی در یک لحظه‌ی حسّاس، به جای این‌که از ابن زیاد بترسند، از خدا میترسیدند، تاریخ عوض میشد. گیرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمنی که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جا، اشتباه کردند.

البته آنهایی که در کربلا شهید شدند، کفّاره‌ی اشتباهشان داده شد. درباره‌ی آنها بحثی نیست و اسمشان را هم نمیآوریم. اما کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین علیه‌السّلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عدّه‌ی توّابین، چند برابر عدّه‌ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند.

...

خواص! خواص! طبقه‌ی خواص! عزیزان من! ببینید شما جزو کدام دسته‌اید؟ اگر جزو خواصید - که البته هستید - پس حواستان جمع باشد. عرض ما فقط این است. البته مطلبی که درباره‌ی آن صحبت کردیم، خلاصه‌ای از کل بود. در دو بخش باید روی این مطلب کار شود: یکی بخشِ تاریخی قضیه است؛

بخش دیگری که باید روی آن کار شود، تطبیق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلکه هر زمان. باید معلوم شود که در هر زمان، طبقه‌ی خواص، چگونه باید عمل کنند تا به وظیفه‌شان عمل کرده باشند. این‌که گفتیم اسیر دنیا نشوند یک کلمه است. چگونه اسیر دنیا نشوند؟ مثالها و مصداقهایش چیست؟

 

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول ‌الله (ص)، ۱۳۷۵/۰۳/۲۰ 

متن کامل (اینجا


اگر به عیادت می‌رفتم( ++)

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۴۰
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از اینکه مجلس سوم رو شروع کنیم شما را دعوت می کنم به دو مهمانی، به احترام صاحب مجلس،با پای دل بروید :

کمیلنامه آدرس:خیمه شهدا( اینجا)

مهمانخانه شهدا آدرس: شاخه طوبی (اینجا)

اما مجلس عاشورایی.

مجنون در ره معشوقی چون لیلی هر بلایی را به جان خرید تا اینکه گفتند در ره منزل لیلی_که خطرهاست در آن_ شرط اول آنست که مجنون باشی!

آیا ما مجنون هستیم ؟؟؟چه خطرهایی در راه محبوب به جان خریدیم؟سبوی تشنگی مان را کجا می گذاریم بر سر کدام چشمه! تا لیلی آن را بشکند و ما در دلمان ذوق کنیم و بگوییم اگر با من نبودنش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی. عجب دردسری دارد عشق و عاشقی ...

شب است و شمع و..نه این خبرها نیست، بوی عشق نمی آید، مجنون نیست....قدم اول سرسپردگی است اهلش هستیم؟چقدر به صاحب خانه معرفت داریم؟؟؟

دو مجلس آمدیم از آن هایی که از قافله عشق جاماندند نوشتیم،سوختم ، دنیا برسرم خراب شد از وقتی ابن عباس را شناختم! اگر ما هم مثل آن هایی باشیم که ولایت را خوب نشناختند و با امامشان نبودند بازهم قصه کربلا تکرار خواهد شد. اگر دهها حسین هم بیایند باز خورشید بر سر نیزه هاست..

قرار است در این مجلس شخصی  را معرفی کنیم که در مسیر مکه تا کربلا با دعوت امام جزء شیداییان شد.

زهیر رحمه الله علیه

زهیر پسر قین از شرافت و بزرگوارى خاصى برخوردار بود، و همراه قومش مقیم کوفه بود، مردى دلیر و شجاع بود و در جنگها براى خود مواضع مشهورى داشت.
زهیر عثمانى بود و از على و خاند‌انش بدور بود، ولى حسین (علیه‌السلام) را دوست داشت و همین دوستى سبب شد زهیر عثمانى علوى و حسینى شود.
در تاریخ نیامده‌ که امام حسین (علیه‌السلام) در مکه یا در مدینه از فردى بالخصوص دعوت کرده باشد. ولى در بیابان از زهیر دعوت کرد چون حیف بود مردى چون زهیر عثمانى و یزیدى بماند. زهیر با امام حسین (علیه‌السلام) خلوتى کردند. نور ولایت بر قلبش تابید و زهیر حسینى شد. زهیر گرچه در ظاهر از حسین دور بود ولى در باطن با حسین بود و لایق شهادت. جوانمردى حسین اجازه نمی‌داد زهیر که شایسته حسین بود از حضرت دور بماند.
راویان اخبار از جماعتى که همراه زهیر بودند آورده‌اند:
« چون از مکه خارج شدیم، پشت سر امام حسین (علیه‌السلام) حرکت می‌کردیم، و کراهت داشتیم با حسین (علیه‌السلام) همراه شویم.
روزى در یک منزل با فاصله‌اى از هم رحل اقامت افکندیم. مشغول غذا خوردن بودیم که یک وقت فرستاده‌ى امام حسین (علیه‌السلام) را دیدیم که نزد ما آمده و بر ما سلام کرد و گفت: اى زهیر پسر قین امام تو را خواسته که به حضورش شرفیاب شوی.
زهیر به سوى امام رفت، زهیر یزیدى رفت و حسینى برگشت، پس دستور داد خیمه‌گاهش را به نزد خیمه‌هاى حسین بردند.
سپس به همسرش گفت: از آنجا که نمی‌خواهم به جز خیر چیزى از من به تو برسد بعد از این تو را طلاق دادم. چون من تصمیم گرفتم بر همراهى حسین (علیه‌السلام) که جانم را فدایش کنم و از وى حمایت کنم. پس اموالش را به وى داد و با اقوامش او را به سوى خانواده‌اش فرستاد.
سپس به اصحاب خود گفت: هر کس از شما بخواهد با من باشد با من بیاید و الا این آخرین دیدار بین من و اوست.» لهوف سید بن طاووس: ص 132-133
پس از آن همه امکانات خود را در اختیار امام حسین (علیه‌السلام) گذارد و نیرویش را در راه امام به کار گرفت و جان بر کف در خدمتش بود و آرمانش آرمان حسین بود تا جان به فدایش کرد. امام بر بالینش آمد و دعایش کرد.

اشک نوشت: امام حسین زهیر را دعوتش کرد.زهیر میای؟؟؟

ما هم اگه خوب باشیم اگه گناه نکنیم. پیکی میاد از طرف امام زمان ارواحنافداه میای مدیون زهرا؟؟..........

۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۰۶
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

اول نوشــــــــــــت: آشنا شوید با عبدالله بن عباس ( اینجا)

روی نگاه کردن در چشم های امام را نداشت، سر به زیر افکند و گفت: « مولای من! بر تو در این سفر بیم کشته شدن دارم. تو را به خدا سوگند می دهم که بمان و بپرهیز از اینکه کشته دیار طف شوی»

خودش بود، ابن عباس. همان که مدتی قبل، وقتی امام برایِ ابن عمر از گمراهی حاکمان گفته بود، محکم و مصمم فریاد زده بود:« فدایت شوم! به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست، اگر با این شمشیرم در حضور تو با دشمنان پیکار کنم تا از دستم فرو افتد، باز یک صدم از حق تو را ادا نکرده ام. اکنون من حاضرم، فرمان ده.» این همان ابن عباس است.

امام فرمود:« من به قتلگاه خود از تو داناترم و مرا تصمیمی جز جداشدن از دنیا نیست. »

ولی هر طور می توانست باید او را از رفتن منصرف  می کرد. یزید برایش نامه فرستاده بود که حسین بن علی را مجبور کن به ماندن و بیعت کردن.

خودش بود، ابن عباس. سردار سپاه مولایش علی در جنگ صفین و مفسر بزرگ قرآن که حالا مقابل امامش نشسته بود و او را برای نرفتن نصیحت می کرد:« اگر تصمیم حتمی داری که خارج شوی، پس به یمن برو که در آنجا دژ ها و دره های فراوان است و شیعیانی که تو را حمایت می کنند.»

خودش بود ابن عباس، از نزدیک ترین یاران حسن و حسین که برایشان رکاب می گرفت تا از اسب پیاده شوند و وقتی او را از این کار نهی می کردند می گفت: چه افتخاری بالاتر از این که در خدمت فرزندان رسول خدا باشم. خودش بود ابن عباس. (منبع ماهنامه راه قرآن)

...................................

من می گم خادم شما اهل بیتم، من ادعا می کنم اگه امام زمان بیایند در رکابشان می جنگم، من ادعا می کنم سرباز جنگ نرم هستم، من ادعا می کنم جانم را برای فرزندان علی علیه السلام می دهم. من من من....

ابن عباس هم می گفت، او مفسر قران هم بود، او سردار سپاه حضرت علی  علیه السلام در جنگ صفین بود، او پارکاب فرزندان علی علیهما السلام هم بود...او ابن عباس بود...

اما من بدترین غلام حقیر ......................... چی مدیون زهرا؟؟؟ حرفی هم دیگه داری؟؟؟


مواظب دعاهای عهد باشیم:

اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی عهداً و عقداً و بیعة...

                                                                                    

 

                                                                                      و کان الله سمیعا بصیرا

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۲۶
مدیون زهرا سلام الله علیها