مجلس نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
یار غریب نوشت: فردا حضرت امام خامنه ای مدظله العالی بر پیکر آیت_الله_مهدوی نماز میخوانند.
شروع مجلس نهم:
جناب بُرَیر بن خُضَیر
هَمدانیّ کُوفی رحمة الله علیه
اول نوشت: با شنیدن خبر حرکت حسین(ع)، خود را به مکه رساند و از مکه تا کربلا همسفر امام خویش شد.
"بُریر عبدالرحمن انصاری" از نیکان و تابعین امام همام، علی ابن ابی طالب علیه السلام است، او از بزرگان و قاریان مسجد جامع کوفه و تفسیر نگاری پرهیزگار و از بزرگان و شرافتمندان قبیله همدان و ساکن کوفه بود.
او چهل سال نماز صبح خود را به وضوی نماز عشاء به جای میآورد، و هر شب یک ختم قرآن میکرد. در زمان او کسی عابدتر از او نبوده، و مورد اعتماد امام سجاد علیه السلام و اهل حدیث نیز بوده است.
وقتی خبر حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه منوره به مکه معظمه در کوفه پیچید، بریر از کوفه به سوی مکه حرکت کرد تا به جمع یاران امام بپیوندد، و تا آخر امام را همراهی نمود.
شب عاشورای بریر
حالت "بریر" در شب عاشورا دیدنی بود. او در آن شب با "عبدالرحمن" مزاح و شوخی میکرد. "عبدالرحمن" به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذلهگویی نیست. "بریر" در پاسخ گفت: "ای برادر! قوم و تبار من میدانند که زمانی که جوان بودهام اهل بذلهگویی نبودهام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آن چه به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد.
بریر از کوفه آمده بود تا مکه به امام پیوست، فقط نامه ننوشت مثل خیلی ها، فقط شعار نداد که آقا بیایید، خودش رفت خودش دوید تا حسین،....به امام نگفت العجل، خودش دوید، به خودش گفت العجل...
صبر کن: چقدر می گوییم العجل العجل یامولای یاصاحب الزمان، ذره ای خودمان حرکت می کنیم!!!!
دل نوشته ای از جنس نور...
«ای وای بر ما که کوری خود را همیشه با تعبیر غیبت تو میآوریم» و در این مسئله هم تو را متهم میکنیم و دائم میگوییم «تو بیا» اما نمیدانیم که هم تو آمدهای و هم آمادهای ولی تنها ندای «هلمن ناصر» تو غریبانهتر از جدت حسین(ع) است و هیچ گوش شنوایی برای این ندای مظلومانه نمییابی...
آیا غیر از این است؟ اگر این سخن درست نیست پس چرا سعادت دیدار از ما سلب شده است؟
آری مولای من! جواب این است که ما در پس پرده گناهان خویش غایبیم و تو را غایب میخوانیم و این جهل است و به این ترتیب تا ابدالدهر در این جهل میمانیم.
مولا جان! مددی کن تا از این جهالت محض بیرون رویم و به نور وجودت رهنمونمان کن تا تو را درک کنیم و درددلهایت را بشنویم.
مهدی فاطمه! مرا ببخش که در این تمنا هم صادق نیستم.
آخر نه اینکه همه عاقلان گفتهاند جاروب کن تو خانه سپس میهمان؟ ولی من غافل باز هم در عوض تطهیر دل به تمنای ورود تو نشستهام ولی یک بار به من حق بده. آخر میدانم که تطهیر دل نیز بیمدد تو میسر نیست پس مولای من مرا مددی برسان تا دلم را از غیر الله پاک کنم و با عنایت مادرت «فاطمه (س) » نوکر شما شوم.
پس با تجلی نور او در این سرای کوچک پای بنه و با ظهورت مرا بپروران
«آمین یاربالعالمین»