آسمان مدیون زهراست..(2)
بسم رب الزهرا سلام الله علیها...
اول نوشت:بشنوید: درد و دل شهید علمدار با شهدا ( دریافت)
...ادامه از (+)
وقتی آدم از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، شما تنها وسیله نجات او شدید و نام های شما، اسمای حسنای سوگندنامه ی او. وما بیش از پیش قدر و منزلت شما را در پیش خداوند دریافتیم و به همان میزان متحیرتر و مهبوت تر شدیم در شکوه و عظمت وجود شما.
وقتی نوح در پس آن وانفسای طوفان و سیل، با استعانت از نام شما بر خشکی فرود آمد همه یکصدا گفتیم رازی است به سنگینی خلقت و رمزی به پیچیدگی آفرینش در این نام های مبارک، اما چه راز و رمزی؟!
این انتظار، قرن به قرن، سال به سال، ماه به ماه، روز به روز و لحظه به لحظه گسترش یافت و در بستر آن، سوالی غریب شروع به رشد و نمو کرد تا آنجا که این سوال و انتظار پابه پای هم، دست به کار سوزاندن جان و مچاله کردن دل شدند.
سوال این بود که:
این فاطمه با این شخصیت، با این عظمت، با این جلال و جبروت، با این قرب و منزلت وقتی پا به عرصه زمین بگذارد، چه خواهد شد؟ چه طوفانی به وقوع خواهد پیوست؟ چه معجزه ای رخ خواهد داد و خلایق با او چگونه برخورد خواهند کرد؟!
ولها جلال لیس فوق جلالها الا جلال الله جل جلاله و لها نوال لیس فوق نوالها الا نوال الله عم نواله.
فاطمه را جلال و جبروت و عظمتی است که برتر از او هیچ جلالی نیست. مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و کرمی است که برتر از او هیچ نوال و کرامتی نیست مگر نوال خداوند عم نواله.
پس ما حق داشتیم چشم انتظار آمدن شما و کنجکاو کیفیت برخورد مردم با شما باشیم.
وقتی پدرت زمین را به تولد خود مزین کرد، من از میان تمام خلایق، نگاهم و چشم توجهم فقط به او شد.
هرگاه آفتاب، جسم لطیفش را می آرزد، ابری را سایبان او می ساختم. هرگاه سرما آزارش می داد، شعله خورشید را زیاد می کردم. اگر شبانه راه می پیمود، دامن مهتاب را پیش رویش می گستردم و فانوس ستاره ها را نزدیکتر می بردم که مبادا سنگی به پای رسالتش را بیازارد.
اما...اما من یکی که در خود شکستم وقتی دیدم با او به قدر او رفتار نمی شود و نه به منزلت او که حتی به شأن یک انسان عادی معمولی هم با او برخورد نمی شود. انسان معمولی تمسخر نمی گردد. متهم به جنون نمی شود، با او کینه و عداوت و دشمنی نمی ورزند، اما با او ...
او را ساحر و مجنون خواندند، با او دشمنی ورزیدند، با او جنگیدند، بر سر او خاکستر کینه ریختند. پیشانی اش را آزردند. دندانش را شکستند، محصور شعب اب طالبش کردند و...
و من...منِ آسمان، منِ بی جان، منِ سایبان، منِ دیده بان، خون دل می خوردم و در خود مچاله می شدم، وقتی که می دیدم با مقصود خلقت، با مخاطب « لولاک لما خلقت الافلاک» ، با رمز « انّی اَعلَمُ مالا تَعلَمون»، با آدم تمام، با انسانِ کامل، با عقل کل، اینچنین جاهلانه و کافرانه برخورد می شود.
و... بعد از او با تو، دردانه خداوند.
+ کل مطلب را می توانید در صفحه مدیون زهرا بخوانید. اگر طولانی شد حلال بفرمایید.
یکی ازآقایون می گفتند: یکی ازبزرگان خدمت امام خامنه ای رسیدند و عرض کردند که مجموعه ای داریم و می خواهیم افراد با بصیرت تربیت کنیم
آقا فرموده بودند: منظورتون از با بصیرت چی هست؟
عرض کرده بود:کسانی مثل مقداد که چشمشان به دهان مولایشان باشد و گوش به فرمان ولیشان.
آقافرموده بودند: این خوب است اما منظور من از بصیرت این نیست ؛ منظور من ازفرد بصیر،افرادی مثل مالک اشتر هست
که امیرالمونین(ع) دروصفش می فرمایند:
مالک به گونه ای است که اگر در بیابانی باشد و دور از مولایش و مشکلی برایش پیش بیاید ؛ دقیقاکاری می کند که اگر نزد مولایش بود ، مولایش همان کار را امر میکرد.
بصیرت یعنی اینکه درغیبت مولایت هم بدانی او از تو چه می خواهد و همان را عمل کنی....