به بهانه سالگرد شهادت شهید سید رضا قریشی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
سلام بر برادرعزیزم! سید عزیزتر از جانم!گوشه دنجی می خواستم که به دور از همه دغدغه های روزمره؛ فقط با تو باشم و حرفهای دل بی قرارم را با تو بزنم. وقتی فقط یکی باشد و به حرف هایت گوش دهد.
داداشی! می خواستم برات مثل زینب(سلام الله علیها) خواهری کنم، اما خودت می دونی کم گذاشتم برات.قول دادم دیگه گناه نکنم اما بازم...
داداشی! اینجا آسمان رو میگم! فاطمی شدنش رو یاد می آوری؟ از روزای فاطمیه شروع شد..تو همون روضه ای که بوی چادر خاکی مادر رو می داد یادته! یادته بر ما چه گذشت...نیت کردیم بانام تو و برادر جانمون سید محسن بنویسیم برای حضرت مادر...اکنون! داداشی بخاطر بانوی بی نشان مدینه دستم رو بگیر که بتونم خوب باشم.
داداشی من که جز تو کسی رو ندارم که نازش رو بکشم، قول می دم که دیگه دختر خوبی باشم. قول می دم مثل خودت باشم..مثل شهید...
حرفایی هم بود که نمی شود نوشت .فقط برایتان یک یادگاری می گذارم از تربت پاکش که خود گوای تمام حرف های ماست.یاعلی
چه زیباست که به دست یک شهید تربیت یابی، چشم بگشایی و متولد شوی.
روضه قتلگاه ( اینجا)