یا
حبیب الباکین
"گر
بگویند مرا با تو سر و کاری نیست
در
و دیوار گواهی بدهد کاری هست"
سعدی
دارد
دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده
نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح
دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با
دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی
اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده
به همسایه، چه قران کریمی
در
خانهء زهرا همه معراج نشینند
آنجا
که به جز چادر او نیست گلیمی
ای
کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می
سوخت حریم دل مولا چه حریمی
آتش
مزن آتش در و دیوار دلش را
جز
فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
حالا
نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر
شود آن لاله زخمی به نسیمی
شاعر : سید حمید رضا برقعی
**************************
عمار! أین فاطمه؟؟
حکایت شده
وقتی فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت امیرالمونین
در فقدانش خیلی محزون بود
مدت زیادی بود که از مردم کناره گرفته بود و
تنهایی به عزا نشسته بود
جمعی از برادران مومن آن حضرت و شیعیان
راستینش می گفتند:
علی ان ابی طالب امام و ولی ماست و امیر ما
و همه ی مومنین است
حالا از ما کناره گرفته و ما غیر از وقت های
نماز واجب او را نمی بینیم.
او از ما بریده.دیگر از احادیثش به ما افاده
نمی رساند و ما را با اخبارش ارشاد نمی کند
این حالت خیلی طول کشیده و او ما را مثل رمه
ی بدون چوپان رها کرده
بزرگان جماعت پیش عمار یاسر آمدند و به
او گفتند لا اقل تو پیش حضرت برو و در این باره با او حرف بزن. شاید حضرت قبول کرد
و پیش ما آمد یا لااقل شاید اجازه داد که ما پیشش برویم
***
عمار می گویدبلند شدم رفتم پیش حضرت.
دیدم توی خانه اش نشسته. حسن و حسین
علیهما السلام هم پیشش نشسته اند و حضرت همین طور دارد گریه می کند
به آقا سلام کردم. یک مدت روبه روی آقا
نشستم
گفتم: مولا جان! اجازه می دهی چیزی بگویم
یا باز هم ساکت باشم؟
آقا فرمود: کارت را بگو
عمار گفت: آقا جان! چه شده که شما ما را
به صبر در مصیبت دستور می دادید حالا خودتان بی قرارید؟
آقا فرمود: عمار! عزای کسی مثل آن که من
از دستش داده ام خیلی سخت است
عمار! وقتی رسول خدا رفت فاطمه بود و به
جای او بود.
وقتی فاطمه حرف می زد گوشم پر از صدای
رسول خدا می شد
وقتی فاطمه راه می رفت حکایت راه رفتن
زیبای پیامبر را زنده می کرد
به خدا قسم عمار! سنگینی مصیبت رسول خدا
را احساس نکردم مگر وقتی که فاطمه را از دست دادم.
درد جدایی از رسول خدا را نچشیدم مگر با
جدایی از فاطمه...
عمار می گوید: با حرف ها و اشک های آقا
دلم سوخت.
من هم گریه کردم....
+ آجرک الله یا صاحب الزمان...
+ آقاجان این روز ها خیلی دلم می گیره، از این که یک سال دیگه از
عمرمون به پایان می رسه و بازم لایق دیدارتون نشدیم آقا، آقا، آاااااقااااااااا...
+آقاجون کاش نشانی از قبر مادرتون رو داشتیم لااقل میومدیم
اونجا سراغتون...
+ بمیرم براتون یا فاطمه زهرا...خانم جان...نمی گم مادر میدونم لیاقتش
رو ندارم مادر صداتون کنم...حضرت ابالفضل وقتی جونشون رو برا فرزندتون دادند
اونوقت گفتند یااخاه ادرک اخاک...اون موقع بود شما را مادر صدازدند...
+ ما که جز خون به دل فرزندتون، کاری دیگه بلد نیستیم...شرمنده ایم
آقا...
+قلم دست گرفتم براتون بنویسم، نکنه حرفی بزنم که نتونم کنار کوثر
بهتون پاسخ بدم...
آآآآآآآآخ قناری نزن پرپر واسه دل حیدر..........
امان از دل حیدر
امان از دل حیدر
امان از دل حیدر.......