آسمان مدیون زهراست

آسمان مدیون زهراست

بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا قرارگاه دل است. به نیابت از شهیدان غلامرضا آویش ،سید رضا و سید محسن قریشی
خاک پای مادر مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
صل الله علیک ایتها الشهیده...
********

بایگانی

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

خادم ارباب

جَون بنِ حُوَی رضی الله عنه


پلان اول: امروز کسی تو را نمی شناسد.

- این همان غلام سیاه است؟ جون بن حوّی؟!

- نه ، تو..تو اشتباه می کنی! جون که این قدر سفید نبود. آن غلام سیاه...

- می خواهی داد بزنی و بگویی که سفیدرویی ات چیزی نیست جز برکت دعای مولا، اما پشیمان می شوی؛ گوشی که صدای هل من ناصر حسین علیه السلام را نشنیده، صدای تو را هم از بالای نیزه ها نخواهد شنید.

پلان دوم: غلامی سیاه و اهل نوبه بود. امیرالمؤمنین علیه السلام او را از فضل بن عباس بن عبدالمطلب به مبلغ ۱۵۰ دینار خریداری نمود، و به ابوذر هدیه کرد. وی تا هنگام تبعید ابوذر و نیز در تبعیدگاه (ربذه) در کنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال ۳۲ هجری جون به مدینه برگشت و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام و سپس در خدمت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و سرانجام در خدمت امام سجاد علیه السلام بود.

پلان سوم: او همراه امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا آمد و در زمره یاران آن حضرت قرار گرفت. چون درگیری لشگر عمر بن سعد با لشگر سیدالشهداء‌(ع) شروع شد، جون در مقابل حسین(ع) ایستاد و اجازه قتال خواست، امام فرمود: تو آزادی، پس خودت را گرفتار مکن.

 

جون به پاهای امام حسین‌(ع) افتاد و آنها را بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا! انصاف است من در روزگار صلح کاسه لیس شما باشم و در سختی شما را تنها بگذارم؟ درست است بدنم بدبو، جسمم پست و رنگم سیاه است عنایتی بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شریف و رنگم سفید شود، به خدا قسم از شما جدا نمی‌شوم تا این خون سیاه، با خونهای شما در آمیزد. پس حسین(ع) به او اذن داد او به میدان رفت در حالی که رجز می خواند و می‌گفت: فاجران چگونه خواهند دید شجاعت و شهامت فرد سیاهی را که همراه با شمشیر و تیر و کمان محکم از آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع می کند...

 

پلان چهارم: بار الها! رویش را سفید و بویش عطرآگین فرما

 امام علیه السلام در کنار او ایستاد و گفت: «خدایا صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمد صلی الله علیه و آله و سلم محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.» امام باقر علیه السلام از پدرش امام زین‌ العابدین علیه السلام نقل می ‏کند که پس از گذشت ده روز از شهادت جون، بدن او بوی مشک می‏ داد.  

 

پلان پنجم: مولای من!

من غلام سیاه دل و فقیر را به چند درهم می خری؟ آیا درهمی ارزش دارم؟ روی سیاه من شرمسار شماست طاقت بالا آوردن سرم را ندارم. شکسته ام!دست خالی ام. من هیچی ندارم. هرچی هست روسیاهی ...

آقا جان!مولای من! پسر فاطمه!

من هستم. مدیون زهرا، دل پر از غبار گناه سیاه و تاریک ... محضرتان نشسته ام دعایی فرمایید.


پلان آخر: قُل انَ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ العالمینَ. انعام/162

*التماس دعا!یازهرا

 

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۷
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم رب الحسین علیه السلام

برای ذکر مجلس ششم از دیگران مایه می گذاریم.

مجلس حبیب با پای دل بروید. بسم الله...

(اینجا)


پی نوشت: هفته دفاع مقدس گرامی باد.
رزق خواهران سربند "فداییان رهبر"  بود و برادران سربند " از نسل علی اکبریم"
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۷
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم


تائب صحراى کربلا

از یک تائب در صحراى کربلا برایتان نام ببرم و عرض آخر من باشد: یک توبه مقبول، یک توبه بسیاربسیار جدى در کربلا توبه حُرّ بن یزید ریاحى است. حر، مرد شجاع و نیرومندى است. اولین بار که عبیداللَّه زیاد مى‏خواهد هزار سوار براى مقابله با حسین بن على بفرستد، او را انتخاب مى‏کند. او به اهل بیت پیغمبر ظلم و ستم کرده است. گفتم وقتى که جنایت بزرگ شد، وجدان انسان (اگر وجدان نیمه زنده‏اى هم باشد) عکس العمل نشان مى‏ دهد. حالا ببینید عکس العمل نشان دادن مقامات عالى روح در مقابل مقامات دانى چگونه است؟ راوى مى‏ گوید حر بن یزید را در لشکر عمر سعد دیدم در حالى که مثل بید مى‏ لرزید. تعجب کردم. رفتم جلو، گفتم: حر! من تو را مرد بسیار شجاعى مى‏ دانستم و اگر از من مى‏ پرسیدند اشجع مردم کوفه کیست، من از تو نمى‏ گذشتم. تو چطور ترسیده‏ اى؟ لرزه به اندامت افتاده است. گفت: اشتباه مى‏ کنى، من از جنگ نمى‏ ترسم. از چه مى‏ ترسى؟ من خودم را در سر دوراهى بهشت و جهنم مى‏ بینم، خودم را میان بهشت و جهنم مخیّر مى‏ بینم، نمى‏ دانم چه کنم، این راه را بگیرم یا آن راه را؟ اما عاقبت، راه بهشت را گرفت. آرام آرام اسب خودش را کنار زد به طورى که کسى نفهمید که چه مقصود و هدفى دارد. همینکه رسید به نقطه‏اى که دیگر نمى‏توانستند جلویش را بگیرند، یکمرتبه به اسب خودش شلّاق زد، آمد به طرف خیمه حسین بن على. نوشته‏ اند سپر خودش را وارونه کرد به علامت اینکه من براى جنگ نیامده‏ ام، براى امان آمده‏ ام.

خودش را مى‏ رساند به آقا اباعبداللَّه، سلام عرض مى‏ کند. اولین جمله‏ اش این است:

«هَلْ تَرى‏ لى مِنْ تَوْبَةٍ؟»  آیا توبه این سگ عاصى قبول است؟ فرمود: بله، قبول است. کرم حسینى را ببینید! نفرمود آقا این چه توبه ‏اى است؟! حالا که ما را به این بدبختى نشانده‏ اى، آمده ‏اى توبه مى‏ کنى؟ ولى حسین این‏جور فکر نمى‏ کند.

حسین همواره دنبال هدایت مردم است. اگر بعد از آنکه تمام جوانانش هم کشته شدند، لشکریان عمر سعد توبه مى‏ کردند، مى‏گفت توبه همه‏ تان را قبول مى‏ کنم؛ به دلیل اینکه یزیدبن معاویه بعد از حادثه کربلا به على بن الحسین علیه السلام مى‏گوید: آیا اگر من توبه کنم قبول مى‏ شود؟ فرمود: بله، اگر تو واقعاً توبه کنى قبول مى‏ شود، ولى او توبه نکرد. حر به حسین علیه السلام گفت: آقا! اجازه بده من بروم به میدان، جان خودم را فداى شما کنم. فرمود: تو مهمان ما هستى، از اسب بیا پایین، چند لحظه‏ اى اینجا باش. عرض کرد: آقا! اگر اجازه بدهید من بروم بهتر است. این مرد خجالت مى‏ کشید، شرم داشت، چرا؟ چون با خودش زمزمه مى‏ کرد که خدایا من همان گنهکارى هستم که براى اولین بار دل اولیاى تو را لرزاندم، بچه‏ هاى پیغمبر تو را مرعوب کردم. چرا این مرد حاضر نشد در کنار حسین بن على بنشیند؟ چون اندیشید که درحالى که من اینجا نشسته‏ام، نکند یکى از بچه‏ هاى حسین بیاید و چشمش به من بیفتد و من غرق در شرمندگى و خجالت بشوم.

منبع: آزادی معنوی، استاد شهید مرتضی مطهری

 

یاحسین مرا هم می پذیری؟؟؟

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۴۲
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

صوت نوشت : (+)

15479518511721215898 390x390 کنارِ خویش نگه دار نوکر خود را

مجلس چهارم را پای منبر عشق می نشینیم

یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات میدهد و گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه‌ی گمراهی میغلتاند. ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است، شهادت حق ندادی؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده‌ی دنیا بر دین، همین است.

به داخل شهر کوفه برگردیم: وقتی که عبیداللَّه بن زیاد به رؤسای قبایل کوفه گفت بروید و مردم را از دور مسلم پراکنده کنید وگرنه پدرتان را در میآورم چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤسای قبایل که همه‌شان اموی نبودند و از شام نیامده بودند! بعضی از آنها جزو نویسندگان نامه به امام حسین علیه‌السّلام بودند. شَبَثْ بن ربْعی یکی از آنها بود که به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی عبیداللَّه گفت بروید مردم را از دور مسلم متفرّق کنید قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندن اهالی کوفه پرداخت!

چرا چنین کاری کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعی در یک لحظه‌ی حسّاس، به جای این‌که از ابن زیاد بترسند، از خدا میترسیدند، تاریخ عوض میشد. گیرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمنی که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جا، اشتباه کردند.

البته آنهایی که در کربلا شهید شدند، کفّاره‌ی اشتباهشان داده شد. درباره‌ی آنها بحثی نیست و اسمشان را هم نمیآوریم. اما کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین علیه‌السّلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عدّه‌ی توّابین، چند برابر عدّه‌ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند.

...

خواص! خواص! طبقه‌ی خواص! عزیزان من! ببینید شما جزو کدام دسته‌اید؟ اگر جزو خواصید - که البته هستید - پس حواستان جمع باشد. عرض ما فقط این است. البته مطلبی که درباره‌ی آن صحبت کردیم، خلاصه‌ای از کل بود. در دو بخش باید روی این مطلب کار شود: یکی بخشِ تاریخی قضیه است؛

بخش دیگری که باید روی آن کار شود، تطبیق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلکه هر زمان. باید معلوم شود که در هر زمان، طبقه‌ی خواص، چگونه باید عمل کنند تا به وظیفه‌شان عمل کرده باشند. این‌که گفتیم اسیر دنیا نشوند یک کلمه است. چگونه اسیر دنیا نشوند؟ مثالها و مصداقهایش چیست؟

 

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول ‌الله (ص)، ۱۳۷۵/۰۳/۲۰ 

متن کامل (اینجا


اگر به عیادت می‌رفتم( ++)

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۴۰
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از اینکه مجلس سوم رو شروع کنیم شما را دعوت می کنم به دو مهمانی، به احترام صاحب مجلس،با پای دل بروید :

کمیلنامه آدرس:خیمه شهدا( اینجا)

مهمانخانه شهدا آدرس: شاخه طوبی (اینجا)

اما مجلس عاشورایی.

مجنون در ره معشوقی چون لیلی هر بلایی را به جان خرید تا اینکه گفتند در ره منزل لیلی_که خطرهاست در آن_ شرط اول آنست که مجنون باشی!

آیا ما مجنون هستیم ؟؟؟چه خطرهایی در راه محبوب به جان خریدیم؟سبوی تشنگی مان را کجا می گذاریم بر سر کدام چشمه! تا لیلی آن را بشکند و ما در دلمان ذوق کنیم و بگوییم اگر با من نبودنش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی. عجب دردسری دارد عشق و عاشقی ...

شب است و شمع و..نه این خبرها نیست، بوی عشق نمی آید، مجنون نیست....قدم اول سرسپردگی است اهلش هستیم؟چقدر به صاحب خانه معرفت داریم؟؟؟

دو مجلس آمدیم از آن هایی که از قافله عشق جاماندند نوشتیم،سوختم ، دنیا برسرم خراب شد از وقتی ابن عباس را شناختم! اگر ما هم مثل آن هایی باشیم که ولایت را خوب نشناختند و با امامشان نبودند بازهم قصه کربلا تکرار خواهد شد. اگر دهها حسین هم بیایند باز خورشید بر سر نیزه هاست..

قرار است در این مجلس شخصی  را معرفی کنیم که در مسیر مکه تا کربلا با دعوت امام جزء شیداییان شد.

زهیر رحمه الله علیه

زهیر پسر قین از شرافت و بزرگوارى خاصى برخوردار بود، و همراه قومش مقیم کوفه بود، مردى دلیر و شجاع بود و در جنگها براى خود مواضع مشهورى داشت.
زهیر عثمانى بود و از على و خاند‌انش بدور بود، ولى حسین (علیه‌السلام) را دوست داشت و همین دوستى سبب شد زهیر عثمانى علوى و حسینى شود.
در تاریخ نیامده‌ که امام حسین (علیه‌السلام) در مکه یا در مدینه از فردى بالخصوص دعوت کرده باشد. ولى در بیابان از زهیر دعوت کرد چون حیف بود مردى چون زهیر عثمانى و یزیدى بماند. زهیر با امام حسین (علیه‌السلام) خلوتى کردند. نور ولایت بر قلبش تابید و زهیر حسینى شد. زهیر گرچه در ظاهر از حسین دور بود ولى در باطن با حسین بود و لایق شهادت. جوانمردى حسین اجازه نمی‌داد زهیر که شایسته حسین بود از حضرت دور بماند.
راویان اخبار از جماعتى که همراه زهیر بودند آورده‌اند:
« چون از مکه خارج شدیم، پشت سر امام حسین (علیه‌السلام) حرکت می‌کردیم، و کراهت داشتیم با حسین (علیه‌السلام) همراه شویم.
روزى در یک منزل با فاصله‌اى از هم رحل اقامت افکندیم. مشغول غذا خوردن بودیم که یک وقت فرستاده‌ى امام حسین (علیه‌السلام) را دیدیم که نزد ما آمده و بر ما سلام کرد و گفت: اى زهیر پسر قین امام تو را خواسته که به حضورش شرفیاب شوی.
زهیر به سوى امام رفت، زهیر یزیدى رفت و حسینى برگشت، پس دستور داد خیمه‌گاهش را به نزد خیمه‌هاى حسین بردند.
سپس به همسرش گفت: از آنجا که نمی‌خواهم به جز خیر چیزى از من به تو برسد بعد از این تو را طلاق دادم. چون من تصمیم گرفتم بر همراهى حسین (علیه‌السلام) که جانم را فدایش کنم و از وى حمایت کنم. پس اموالش را به وى داد و با اقوامش او را به سوى خانواده‌اش فرستاد.
سپس به اصحاب خود گفت: هر کس از شما بخواهد با من باشد با من بیاید و الا این آخرین دیدار بین من و اوست.» لهوف سید بن طاووس: ص 132-133
پس از آن همه امکانات خود را در اختیار امام حسین (علیه‌السلام) گذارد و نیرویش را در راه امام به کار گرفت و جان بر کف در خدمتش بود و آرمانش آرمان حسین بود تا جان به فدایش کرد. امام بر بالینش آمد و دعایش کرد.

اشک نوشت: امام حسین زهیر را دعوتش کرد.زهیر میای؟؟؟

ما هم اگه خوب باشیم اگه گناه نکنیم. پیکی میاد از طرف امام زمان ارواحنافداه میای مدیون زهرا؟؟..........

۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۰۶
مدیون زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

اول نوشــــــــــــت: آشنا شوید با عبدالله بن عباس ( اینجا)

روی نگاه کردن در چشم های امام را نداشت، سر به زیر افکند و گفت: « مولای من! بر تو در این سفر بیم کشته شدن دارم. تو را به خدا سوگند می دهم که بمان و بپرهیز از اینکه کشته دیار طف شوی»

خودش بود، ابن عباس. همان که مدتی قبل، وقتی امام برایِ ابن عمر از گمراهی حاکمان گفته بود، محکم و مصمم فریاد زده بود:« فدایت شوم! به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست، اگر با این شمشیرم در حضور تو با دشمنان پیکار کنم تا از دستم فرو افتد، باز یک صدم از حق تو را ادا نکرده ام. اکنون من حاضرم، فرمان ده.» این همان ابن عباس است.

امام فرمود:« من به قتلگاه خود از تو داناترم و مرا تصمیمی جز جداشدن از دنیا نیست. »

ولی هر طور می توانست باید او را از رفتن منصرف  می کرد. یزید برایش نامه فرستاده بود که حسین بن علی را مجبور کن به ماندن و بیعت کردن.

خودش بود، ابن عباس. سردار سپاه مولایش علی در جنگ صفین و مفسر بزرگ قرآن که حالا مقابل امامش نشسته بود و او را برای نرفتن نصیحت می کرد:« اگر تصمیم حتمی داری که خارج شوی، پس به یمن برو که در آنجا دژ ها و دره های فراوان است و شیعیانی که تو را حمایت می کنند.»

خودش بود ابن عباس، از نزدیک ترین یاران حسن و حسین که برایشان رکاب می گرفت تا از اسب پیاده شوند و وقتی او را از این کار نهی می کردند می گفت: چه افتخاری بالاتر از این که در خدمت فرزندان رسول خدا باشم. خودش بود ابن عباس. (منبع ماهنامه راه قرآن)

...................................

من می گم خادم شما اهل بیتم، من ادعا می کنم اگه امام زمان بیایند در رکابشان می جنگم، من ادعا می کنم سرباز جنگ نرم هستم، من ادعا می کنم جانم را برای فرزندان علی علیه السلام می دهم. من من من....

ابن عباس هم می گفت، او مفسر قران هم بود، او سردار سپاه حضرت علی  علیه السلام در جنگ صفین بود، او پارکاب فرزندان علی علیهما السلام هم بود...او ابن عباس بود...

اما من بدترین غلام حقیر ......................... چی مدیون زهرا؟؟؟ حرفی هم دیگه داری؟؟؟


مواظب دعاهای عهد باشیم:

اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی عهداً و عقداً و بیعة...

                                                                                    

 

                                                                                      و کان الله سمیعا بصیرا

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۲۶
مدیون زهرا سلام الله علیها

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله...

هوالعشق

کاروان به حرکت در آمد:

«بسم الله الرحمن الرحیم، نامه ای است از حسین بن علی به بنی هاشم، اما بعد.

هرکس به من پیوست کشته خواهد شد و هر که باز ماند به فتح نائل خواهد آمد. والسلام»

باوضو، بسم الله...

کاروان حرکت کرد از مدینه به سمت مکه، خیلی همراه آقا آمدند خیلی ها هم در مدینه ماندند، عده ای کنار امام بودند، اما انگار نقشه دستشان نبود، کی می تواند بگوید حتی آن هایی که در مدینه ماندند از اسلام و از محبت خاندان پیغمبر نصیبی نداشتند؟ در دامان آل پیغمبر بزرگ شده بودند اما نقشه عوضی دستشان بود،  در سرزمین مکه آقا حج را روز عرفه رها کردند، خیلی ها ماندند حج را رها نکردند، ماندند و همراه امام نشدند تا در راه کوفه بازهم خیلی ها از امام جدا شدند تا شب عاشورا که فقط 72 تن ماندند و اینان 72 نفر حسرتی را بر دل عالم و آدم گذاشتند...

در این روزهای باقی مانده تا محرم الحرام امسال اگر عمری باقی باشد به شرط توفیق قصد دارم معرفی کنم آن هایی که با امام بودند، با امام ماندند و آن هایی که از قافله جاماندند...تا با همراهی شما زائرین آسمان بررسی کنیم راه ایشان را، تا بشناسیم قدری خودمان را نکند بگوییم العجل مولا و آماده نباشیم برای سربازی امام زمانمان تا اینکه خدای نکرده خدای نکرده هل من معین امام زمان در صحرای کربلای غیبت بی لبیک بماند.

 


از قافله جاماند...

عبد الله بن جعفر

همسر زینب کبرى و داماد على‏ علیه السلام و پسر جعفر طیار. وى، نخستین نوزاد مسلمان در حبشه بود. در ایامى که پدرش جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت کرده بود، در آن کشور به دنیا آمد. مادرش‏ «اسماء بنت عمیس‏» بود. اسماء، پس از شهادت جعفر طیار در جنگ‏ موته به همسرى ابوبکر سپس على بن ابى طالب درآمد. عبدالله بن جعفر، مورد عنایت ‏خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود، به ویژه که پدرش سردار بزرگ شهید جبهه اسلام به شمار مى‏آمد.

همچنین مورد علاقه امیرالمومنین بود و ارادتى شایان به امام حسن و امام حسین‏ علیهم السلام داشت. مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود.

عبدالله جعفر، از جمله کسانى بود که به سیدالشهدا نامه نوشت و از او خواست که از سفر به عراق منصرف شود. گرچه خود در کربلا حضور نداشت، اما دو پسرش عون و محمد را همراه مادرشان حضرت زینب‏ سلام الله علیها به کربلا فرستاد و این دو فرزند، در رکاب‏ سالار شهیدان روز عاشورا به شهادت رسیدند.

او از این که نتوانسته بود در واقعه کربلا شرکت کند تاسف مى‏خورد. پس از حادثه عاشورا و شهادت حسین بن على‏ علیه السلام وى در مدینه به سوگ نشست و مردم براى تسلیت گویى نزد او مى‏آمدند.

وى در سن‏ 90 سالگى، در سال 80 هجرى در مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد. برخى‏هم درگذشت او را در شام و قبر وى را در «باب الصغیر» دمشق، کنار قبر بلال مى‏دانند.


ماندن در مدینه به چه قیمتی؟؟ گفتن چهار تا مساله؟ اسلام مجسم، قرآن ناطق، حسین فاطمه را تنها گذاشتن؟؟؟

همه چیز با حسین بودن معنا پیدا می کند...

با حسین بودن...

۲۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۱۱
مدیون زهرا سلام الله علیها


باءذن الله و باءذن رسوله، أدخل ...

السلام علیک یا اباعبدلله و علی الارواح التی حلت بفنائک...

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم:

 

اهل بیت من همانند کشتی نوح اند. آن که بر کشتی سوار شود نجات یافت و آن که تخلف ورزید، غرق شد

رسول خدا  صلی الله علیه و آله وسلم:

ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه

 

السلام علیک یا قمر العشیره

حضرت ابوالفضل علیه السلام

رحم الله عمی العباس

یاابالفضل

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

خدا عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به مشقت انداخت و جان خودش را فدای برادر کرد تا آنجا که دستانش از بدن قطع شد و خداوند به جای آن ها دو بال به وی مرحمت کرد که در بهشت با آن ها پرواز می کند.همانگونه که برای جعفر بن ابی طالب نیز چنین کرد. بدانید حضرت عباس در درگاه الهی منزلت دارد، که تمام شهدا در روز قیامت به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

عمده الطالب، ص653

بخش مستقیم و زنده از حرم امام حسین علیه السلام (+++)


اعیاد شعبانیه مبارک..

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۴۹
مدیون زهرا سلام الله علیها